حدیث جونیحدیث جونی، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

حدیث عشق زیبای زندگی

واکسن دو ماهگی حدیثم

سلام دختر قشنگم هفته قبل دو ماهت شد و واکسن دو ماهگیتو زدی،وقتی واکسن زدی من بیرون اتاق واکسن دنبال کارای پرونده واکسنت بودم که یه دفعه صدای گریتو شنیدم فوراً اومدم تو اتاق دیدم بابات دستو پاشو گم کرده تا اون موقع وقتی گریه میکردی بیشتر حالت غر غر بود ولی این دفعه اشک میریختی وقتی مامانی اشکاتو دیدم گریم گرفت جیگرم برات کباب شد .بعد از واکسن اومدیم خونه مامان جون ولی تو خیلی بی تابی میکردی آخه تو واکسن دو ماهگی کزاز هست که خیلی درد داره بمیرم برات اون روز تافردا شبش بیقراری کردی ولی بیعدش خوب شدی.بگذریم من و بابایی دوباره داریم دنبال خونه میگردیم ولی دوباره همون آشه و همون کاسه یعنی اصلاً خونه بدرد خوری که ارزش جابجایی داشته باشه نیست تو ف...
28 دی 1392
1